چکیده

در حال حاضر کشورهای اسلامی با در اختیار داشتن بیش از یک چهارم از کل مساحت جهان، 44.5 درصد ذخایر نفت جهان و 1.3 میلیارد جمعیت جهان، می توانند نقش عمده ای در تحولات جهانی داشته باشند.
 
پس باید در نظر داشت که امت اسلامی این توانایی را دارند که نقش و جایگاه قابل توجهی در ساختار نظام بین الملل ایفا نماید و تنها راه تبدیل شدن این همه امکانات و توانمندی ها از قوه به فعل، همانا طراحی و بکارگیری وحدت نظر و اتفاق آرای امت مسلمان در برابر چالش ها و مسایل عمده ی بین المللی است که به نوعی دامن گیر تمامی ملت های اسلامی شده است.
 
در این میان تبلور عینی و عملیاتی موضع گیری های امت اسلامی، نسبت به نوع و شرایط چالش در عرصه ی جهانی می تواند به شکلی ظهور یافته و به مقابله با آن مسأله ی فراگیر برآید.
 
در این مجمل، ما به چالش فراگیر مطرح شدهی در این مقاله، «جهانی سازی»، پرداخته و در قالب پیشنهاداتی چند، مصادیقی از هماهنگی و اتخاذ موضع مشترک امت و دولت های اسلامی را مطرح نموده ایم.
 
بدیهی است که این مورد مطرح شده، تنها بخشی از معضلات و چالش های جهان اسلام در عرصه ی جهانی می باشد و مسایلی همچون، «حقوق بشر، طرح خاورمیانه ی بزرگ، سلاح های کشتار جمعی، فرآیند صلح خاورمیانه» همگی از جمله مسایل کلان پیشرو امت اسلامی و دولت های مسلمان است.
 
که در مقام مواجهه ی با این معضلات در مرحله ی اول، اتخاذ موضع مشترک امت اسلامی و اشتراک نظر جهان اسلام را می طلبد.
 

مقدمه

به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تصویری بسیار نیرومند از اسلامی خاص در ذهن غربیان شکل گرفته است. این تصویر یکسره ساختگی با پشتیبانی مراکز علمی و دانشگاهی، از راه رسانه ها، ساخته و پرداخته می شود، به گونه ای که امروزه واژه ی «اسلام» در ذهن شنونده ی غربی، مفاهیمی چون جهاد، تروریسم، تحجر، خشونت، تبعیض، ستم به زنان و نقض حقوق بشر را تداعی می کند. در واقع مراکز دانشگاهی در غرب با طرح های مهم پژوهشی در زمینه ی علوم اجتماعی و سیاسی، با کوشش فراوان و صرف کردن هزینه های کلان در پی آنند که درباره ی این امور نظریه پردازی کنند، بنابراین، امروزه در غرب مسألهى طرد و تکذیب دیگر ادیان از محافل دینی به محافل علمی و دانشگاهی راه یافته است.
 
گرایش غالب عالمان سیاسی دین است که ثابت کنند اسلام به عنوان یک نیروی سیاسی رقیب، ارزش های اساسی غرب را تهدید می کند. از سوی دیگر، با پایان جنگ سرد و از پا افتادن دشمن مشترک لیبرال دموکراسی غرب، این نگرانی پدید آمد که در سایه ی نبود یک دشمن مشترک، ممکن است یکپارچگی جهان غرب به خاطر افتد و در اثر نداشتن یک رقیب، تمدن غربی، پویایی خود را از دست بدهد و دوران افول آن آغاز شود، زیرا با نبود یک رقیب سیاسی نیرومند و دشمن واقعی، باید «خطرسبز» و «تهدید اسلامی» را برجسته کرد تا یکپارچگی تمدن غربی و پویایی آن حفظ شود.
 
کوشش بسیاری از مصلحان و متفکران نیک اندیش برای اثبات این نکته که این یک تهدید موهوم و غیر واقعی است، مبتنی بر این فرضیه است که فهم و برداشت غربیان از اسلام  و مسلمانان نادرست و ناشی از سوء تفاهم است. غافل از آن که غرب به این سوء برداشت و سوء فهم نیاز دارد، زیرا بقای خود و استمرار سلطه و سیطره اش بر جهان را در سده ی بیست و یکم، در گرو آن می داند.
 
از «پایان تاریخ» فوکویاما و «برخورد تمدن های» هانتینگتون گرفته تا حملات انتحاری به ساختمان های مرکز تجارت جهانی نیویورک در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱م، همگی صحنه هایی از یک سناریو و فازهایی از یک پروژه هستند، که هدف آن نجات تمدن غرب از خطر انحطاط است. در این میان انگشت اتهام بسوی مسلمانان نشان گرفته شده، و در این پروژه ی دشمن سازی تحت عنوان «مبارزه با تروریسم» در حقیقت این جهان اسلام و امت اسلامی است که هدف این ستیز همه جانبه قرار گرفته است.
 
بدیهی است در چنین شرایط آشفته ای که بر جهان امروز حاکم است، از جمله روش های ممکن که بطور نسبی بتوان از حقوق امت اسلامی در صحنه ی نظام بین الملل دفاع نمود و یا حداقل برای به چالش کشیدن طرح هایی که بنوعی جهان اسلام و ملل مسلمان را آماج خود قرار داده است اقدام نمود، همانا اتخاذ استراتژی موضع گیری یکسان امت اسلامی در رویارویی با چالش های بین المللی است، که در صورت تحقق کامل چنین استراتژی در سطح جهانی آثار مثبت و ارزشمندی را به نفع امت اسلامی در بر خواهد داشت.

تحلیلی بر جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک جهان اسلام

دین اسلام در قرن هفتم میلادی با ظهور پیامبر بزرگ آن، حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم، در شبه جزیره ی عربستان و در حقیقت در سرزمینی که تا آن زمان بستر حوادث و درگیری های بزرگی بود بوجود آمد. این تفکر الهی به سرعت گسترش یافت و قلمرو عظیمی را از اقیانوس اطلس تا کرانه های غربی اقیانوس آرام در بر گرفت. در حال حاضر مجموعه ی عظیم جغرافیایی جهان اسلام، سرزمینی را به طول یازده هزار کیلومتر و به عرض بیش از پنج هزار کیلومتر، با ترکیبی بسیار متنوع - از نظر انسانی و طبیعی - شامل می شود.
 
مرزهای فرهنگی اسلام، بخش وسیعی از جهان را در بر گرفته است. نیم دایرهی جهان اسلام سرزمین هایی را تا تنگهی جبل الطارق در ساحل اقیانوس اطلس از جانب غرب، بالکان، دریای سیاه، سراسر قفقاز و جنوب روسیه از جانب شمال، غرب چین، سراسر هند، امتداد مرز برمه تا بنگلادش و تا جنوب تایلند از سمت جنوب، مالزی و اندونزی و بخش هایی از فیلیپین از سمت شرق، تحت پوشش قرار داده است. به عبارت ساده تر این نیم دایره از ساحل اقیانوس اطلس آغاز شده و تا سواحل غربی اقیانوس کبیر به طور ممتد کشیده شده است. به این مجموعه سرزمین های مسلمان نشین، آفریقا هم اضافه می شود، چه شرق آفریقا و چه غرب آن.
 
در تقسیم بندی جغرافیایی جهان اسلام، نظریه های مختلفی ابراز شده است. برخی منابع جهان اسلام را به دو بخش مرکزی و پیرامون آن تقسیم کرده اند و برخی دیگر، آن را به سه بخش مرکزی، غربی و شرقی تقسیم کرده اند. اکنون با توجه به تحولاتی که در شوروی سابق انجام پذیرفته است و جدایی بخش های بزرگی از آن، به ویژه آسیای مرکزی و قفقاز که اکثریت جمعیت آنها را مسلمانان تشکیل می دهند، به نظر می رسد که بازنگری در قلمرو جغرافیایی جهان اسلام اجتناب ناپذیر باشد، از این رو اگر ما بخواهیم به یک تجزیه و تحلیل ژئوپولتیکی دست بزنیم، باید این تغییر مرزهای جهان اسلام، از دیدگاه جغرافیایی سیاسی، به چهار بخش کاملا متفاوت، قابل تفکیک و بررسی است که عبارتند از:
 
١- مرکز جهان اسلام، که در حقیقت گهواره ی جهان اسلام و منطبق با بخش جنوب غربی آسیا یا خاورمیانه است.
۲- شمال جهان اسلام، که شامل آسیای مرکزی و قفقاز است.
۳- غرب جهان اسلام، که شامل کشورهای شمال، شمال شرق و بخش های دیگرآفریقاست.
4- شرق جهان اسلام، که از مرزهای شرقی ایران آغاز شده و تا کرانه های غربی اقیانوس آرام گسترش می یابد.
 
با یک نگاه تحلیلی، در خواهیم یافت که جغرافیای سیاسی هر یک از چهار بخش، از دیدگاه تاریخی و گرایش ها و نهضت های اسلامی، کاملا با یکدیگر متفاوتند. اگر ما به عمق این واقعیت ها وارد نشویم، بررسی و شناخت جهان اسلام به منظور رسیدن به اهداف عالیه ی اسلامی که همان وحدت و هماهنگی است کاری مشکل خواهد بود. به خصوص آن که در این جهان مادی، رقبای سرسختی وجود دارند که می خواهند از هر شکاف عقیدتی یا هر گونه اختلاف سلیقه در جهان اسلام، بزرگ ترین بهره را برده و از این طریق، هر چه سریع تر به اهداف ملی خود دست یابند.
 
از طرفی جهان اسلام شامل پهنه ی وسیعی از ملت ها و فرهنگ هاست که از تجربیات تاریخی کاملا متفاوتی برخوردارند. اختلافات اساسی در طرز فکر بین گروه های بزرگ قومی، مانند، عرب، ترک، کرد یا فارس می تواند باعث سوء ظن یا حتی اصطکاک شود. این تقسیمات قومی، بسته به موضوع مورد نظر، غالبا از اهمیت بیشتری نسبت به ابعاد وحدت بخش در فرهنگ اسلامی برخوردارند.
 
این در حالی است، که به صراحت در تمامی آموزه های دین مبین اسلام، هرگونه نژادپرستی و قوم گرایی که موجب شکاف در صفوف مسلمانان و امت اسلامی گردد مردود و باطل اعلام شده است. (1)
 
زیرا یکی از زمینه های بروز اختلاف و عدم تعامل میان مذاهب و فرق اسلامی همین عامل می باشد. بطوری که بسیاری از برنامه هایی که برای ایجاد وحدت، مورد استقبال عمومی قرار گرفت، در بین بسیاری از دولت های اسلامی در مقاطع مختلف زمانی به اجرا درآمد. اما تقریبا کلیه ی آن ها به علت درک ناقص یا ضعف مدیریت با شکست روبه رو شدند.
 
مذهب، ماهیتا یک عامل جداکننده نیست و تفاوت و اختلاف نظر میان فرقه های مختلف اسلامی به مراتب کمتر از مشترکات آنها است، ولی متاسفانه در طول تاریخ همواره بعنوان یک عامل تفرقه بطور بالقوه در جوامع اسلامی وجود داشته است، از نظر تاریخی، خارجی ها، از جمله دولت های غربی، برای اهداف استعماری خود و برتری«ژئوپولیتیکی» در طول دوره ی استعمار از این اختلافات بهره برده و حتی به آنها دامن زده اند. اگر چه این اختلافات احیانا ساخته ی خود سیاست های غرب است، ولی باید پذیرفت که فقط تعداد معدودی از دولت های مسلمان موفق به توسعه ی جوامع حکومتی با ساختارهای حقوقی مطلوب شده اند و توانسته اند بخوبی از حقوق اقلیت دفاع کرده و برای اداره ی جوامع کاملا متمایز از نظر فرهنگی، خودمختاری کافی بدست آورند. تا زمانی که جوامع مسلمان به توسعه این ساختارها و مکانیسم های حقوقی ادامه ندهند، دولت های انفرادی ضعیفی بوده و منطقه را در معرض تفرقه قرار خواهند داد که این امر از آن وحدت مورد نظر جلوگیری خواهد کرد. بسیاری از محققان عرب و مسلمار به طور عموم غرب را در ایجاد مجمو دی کاملی از تحقیقات و پژوهش ها، اعم از دایرة المعارف ها یا کتاب های راهنما، متهم کرده اند.


ضعف امت اسلامی و بن بست تفکر نوگرایی

امروزه، مسلمانان در همه جا مورد تهاجم واقع می شوند. از حیدر آباد و تجربهی آنان در هند گرفته تا فلسطینیان رانده شده، بوسنی، سومالی و آسیای مرکزی و قفقاز و ظلم بر مسلمانان در کشمیر و داخل هند، همه و همه یک واقعیت است. مسلمانان در دنیایی از بازی نامتوازن قدرت میان شمال و جنوب، معتقدند که تحت محاصره قرار گرفت و به عناوین مختلف در گوشه و کنار غرب به طور اهانت آمیزی در معرض سوء ظن قرار دارند و به طور تحقیر آمیزی در فرودگاه های بین المللی با آنان رفتار می شود. در رسانه های بین المللی غرب، هدایت ترور بطور مستقیم از جهان اسلام به غرب تبلیغ می شود. اما در معنایی دیگر، مسلمانان در واقع خود را هدف «تروریسم غربی» می بینند که گه گاه به وسیله ی افراد تروریست عملی می شود. طی قرن گذشته، بیشتر، مسلمانان به دست غربیان کشته شده اند تا غربیان به دست مسلمان ها. در نتیجه بسیاری از مسلمانان مایلند نتیجه گیری های کلی تری به عمل آورند.
 
غالب مسلمانان اطمینان دارند که سیاست های غرب برای تضعیف قدرت اسلامی در هر جا که خواسته مطرح باشد، آگاهانه وارد عمل شده اند. ترس و واهمه ی روانی حاصل از این تجربه ی تاریخی، این برداشت را در میان مسلمانان تقویت می کند که همان جنگ قدیمی علیه اسلام پس از هزار سال هنوز بدون وقفه ادامه دارد. جز آن که ابزار و روش های آن ظریف تر و زیرکانه تر شده است. چرا که غرب از کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی آن قدر مشعوف شده ولذت می برد که آن را کتاب نمونهی بین المللی معرفی کرده و در همه ی رسانه ها از آن یاد می کند. مسلمانان فکر می کنند که رهبران غربی مدام در این فکرند که به نحوی رهبران کشورهای مسلمان را به روی آنتن ها برده و با آنها در چالش باشند. به نظر می رسد که غرب فقط از دنیای اسلام خاموش و بدون دغدغه و هیجان، لذت برده و آرام می گیرد.
 
در برابر چنین حمله های همه جانبه های از سوی غرب، مسلمانان در عمل فقط می توانند از مرزهای خود به هر نحو و معنی که امکان داشته باشد، حفاظت کنند. منظور از مرزها، همان حدود و ثغوری است که عمدتا به وسیله ی قدرت های استعماری میان همه ی کشورهای اسلامی تعیین شده است. امروزه، مرزهای کشورها و حاکمیت فضاهای آنان می بایست به وسیله ی قدرت غرب از آسیب تجاوز خارجی در امان بماند. اگر ارزش های جدید حقوق بشر، نظام جدید اقتصادی حاکم غرب و رسانه های عظیم و همه جانبه ی آنان بخواهند با خودمختاری فرهنگی مسلمانان در جهان نوین رقابت کنند، حتی مرزهای رفتاری را نیز تحت الشعاع قرار خواهند داد.
 
مسأله ی دیگر، وضعیت دشوار مدرنیزه است. بعضی از متفکران اسلامی ممکن است از اساس با ضرورت نوگرایی مخالف باشند. اما آیا نوگرایی به معنای غرب گرایی است؟ چگونه می توان بنیان های فرهنگی و اخلاقی فرهنگ اسلامی را به هنگام پذیرش جنبه های مادی غرب دست نخورده باقی گذاشت در حالی که این پذیرش در نهایت مستلزم واردات بنیان های فلسفی - فرهنگی شود که چنین دستاوردهای مادی را ایجاد کند؟ آیا نوگرایی موجب تسلیم کامل در برابر غرب می شود؟ آیا این مستلزم تسلیم در برابر محو بنیان های اخلاقی رسمی نمی شود که به نظر بسیاری از مسلمانان و آسیایی ها، معرف فساد کذایی نظم عمومی غرب، جنایت، مواد مخدر، خشنوت، به قهقرا رفتن نظام خانواده و نبود ارزش های اجتماعی است؟ آیا ممکن است بهترین های غرب را در نوگرایی انتخاب کرد و بدترین های آن را وآنهاد و در این صورت چگونه فرهنگ می تواند هویت خود را حفظ کند که گرانبهاترین شالودهی فرهنگی هر جامعه است؟ مسلمانان در مقابله با غرب و حمله ی سخت نوگرایی با این بن بست مواجهند. به نظر می رسد، این اسلام است که می تواند شالوده ی فرهنگی ریشه دار تری از ملی گرایی غیر مذهبی نوین را عرضه کند.


چالش های عمده ی امت اسلامی در سطح بین المللی

در شرایط فعلی جهان که نظام بین الملل در دوران گذار قرار دارد، چالش های عمده را در برابر جهان اسلام و امت اسلامی قرار داده است که در صورت عدم اتخاذ یک استراتژی منسجم در جهت موضع گیری یکسان و مشترک در مقام رویارویی با چالش های پیش رو در سطح بین المللی، ملل مسلمان در یک طوفان از تحولات و تغییرات ناخواسته گرفتار شده، زیرا در صورت عدم آمادگی لازم برای مواجهه با این چالش های پی در پی، الگوهای از پیش طراحی شده، از خارج به مجموعه ی کشورهای اسلامی، و جوامع مسلمان تحمیل خواهد شد.
 
در این میان یکی از اهداف بسیار مهم و عالیه ی استراتژی کلان تقریب مذاهب اسلامی، تلاش در جهت تقویت هر چه بیشتر استراتژی موضع گیری یکسان امت اسلامی در رویارویی با چالش های بین المللی و همچنین نهادینه شدن آن در سطح جهان اسلام است. به طوری که در این عرصه می توان به یکی از چند چالش عمده و جدی که گریبان امت اسلامی و کشورهای اسلامی را گرفته، اشاره نمود.
 

جهانی سازی و امت اسلامی

بدون تردید، تعریف جهانی سازی، مبهم است و تعریف های ارایه شده، متناقض و در عین حال متنوعند و حقیقت آن است که انسان با شناختی که از تفسیرها و تعریف های موجود پیدا می کند، به این نتیجه می رسد که جهانی سازی در واقع کوششی در راستای نفی تمدن های غیر غربی و تحمیل سرمایه داری و تلاش در جهت آمریکایی سازی و تسلط بر جهان است. در این پیوند، سه تعریف به عمل آمده از جهانی سازی را یادآور می شویم:
 
۱- تعریف مربوط به کمیته ی بین المللی در سال ۱۹۹۵م که «جهانی سازی» را «در هم آمیزی اقتصاد، جامعه شناسی، سیاست، فرهنگ و رفتارها از طریق نفی مرزها و حذف پیوستگی های ملی و اقدام های دولتی»، تعریف کرده است. (2)
 
۲- یک تعریف عربی از جهانی سازی آن را: «حقیقت تکامل سرمایه داری در پرتو سلطه ی کشورهای مرکز و حاکمیت نظم نابرابر جهانی» می داند؛ تعریف هایی با گرایش های اقتصادی یا ادبی و یا به اعتبار ابزارها از سوی «الجابری» و «التیزینی» و دیگران نیز وجود دارد. (3)
 
٣- تعریف آقای «روزناو» آمریکایی که با طرح پرسش های زیر، آن را مطرح می سازد: «آیا جهانی سازی زاییده ی همگرایی است یا برخاسته از تعمیق تفاوت ها؟ و آیا دارای منابع واحد یا گوناگونی است؟ و آیا دارای یک فرهنگ است یا از فرهنگ های متعددی برخوردار است؟ و از آنجا، بر آن است که در جهانی سازی، سه عنصر دخالت دارند: یکی حذف مرزها، دیگری شباهت جوامع بزرگ به یکدیگر و سومی، تحمیل شیوه ی زندگی آنان بر دیگران» از این جاست که می توان گفت: جهانی سازی و تحمیل فرهنگ مسلط غرب بر دیگر جوامع است که در شمار خطرناک ترین اندیشه های شیطانی به شمار می رود. غرب از قدرت فن آوری، علمی، فرهنگی و نظامی خود برای مطرح ساختن و تحمیل این ایده، سود برده و برخی فلاسفه و نویسندگان نیز زمینه چینی نظری آن را برعهده گرفتند.
 
نظریه ی جنگ تمدن های «هانتینگتون» اینک نظریه ی شناخته شده ای است، تمام تکیه ی او بر تمدن غرب است، ویژگی برجسته ی آن را رواداری، پلورالیسم و انسانی بودن می داند، در حالی که تمدن های دیگر و غیر غربی را استبدادزده، بسته و ناکام در حل مشکلات بشریت - از قبیل فقر، بیکاری، سطح پایین زندگی، نرخ زاد و ولد بالا و دیکتاتوری - معرفی می کند؛ این نظریه پرداز، به غرب پیشنهاد می کند که با دیگر(تمدن ها) همکاری نداشته باشد و به دیگران فن آوری صادر نکند و به لحاظ اقتصادی، سیاسی و اداری، خود را وحدت بخشد؛ نظریه ی مزبور بر آن است که تمدن غرب، میراث خوار یونان، مسیحیت غرب و لائیسم، حاکمیت قانون، پلورالیسم اجتماعی، جامعه ی مدنی و حقوق بشر است که جملگی از ویژگی های تمدن غرب به شمار می روند و در تمدن های دیگر، حضور نخواهند داشت.
 
پس از آن «فوکویاما» آمده که نظام سرمایه داری را پایان تاریخ می داند و معتقد است همه ی جوامع باید به سرمایه داری روی آورند و شرایط سیاسی و اجتماعی این روند را فراهم کنند، مهم ترین این شرایط و زمینه ها، توسعه و تکامل زیربنای اجتماعی به سمت برابری و حذف طبقه و نفی طایفه و ارایه ی برداشت های متناسب دینی با این امر و تأسیس نهادهای واسطه ای میان افراد و دولت از سوی جامعه ی توسعه یافته و میدان ندادن به ملی گرایی که به انزوای تمدن می انجامد، او خواهان تفسیری روشن از متون مذهبی است و از همه ی اقدام های افراطی انتقاد می کند و نخبگان را بدان فرا می خواند تا ارزش های دموکراسی و آزادی را مورد حمایت قرار دهند، نتیجه آن که، او «فوکویاما» جامعهی سرمایه داری را هدفی می داند که همه ی تمدن ها باید به سوی آن حرکت کند. (4)
 
همچنین آقای «بیدهام برایان» اندیشمند و نظریه پرداز انگلیسی مطرح است که در سلسله نوشتارهایی که طی سال ۱۹۹۶م در مجله ی اکونومیست لندن به چاپ رسید معتقد به وجود شباهت های میان اوضاع قرن پانزدهم هجری اسلام و مسلمانان از یک سو و قرن پانزدهم میلادی اروپا از سوی دیگر است و بر آن است که این تشابه در وجود زمینه های مناسب برای اصلاحات، نوع نهادهای دینی مسلمانان در قرن پانزدهم هجری (قرن حاضر) و نهادهای کلیسایی در قرن پانزدهم میلادی و نیز در میزان یاس و نومیدی از شرایط موجود و شور اشتیاق به بهبود اوضاع در هر دو طرف طی دوره های زمانی یادشده خود، نهفته است. به نظر او، همواره یک عامل خارجی، حرکت بخش این وضع و حامی آن بوده است. در آن زمان، مسلمانان، آن عامل خارجی بودند که اروپا را به سمت پیشرفت سوق دادند، ولی امروزه این غرب است که جهان اسلام را به سوی پیشرفت و تکامل، سوق می دهد. به نظر وی، این حرکت، از مسلمانان آزاده ای که به دموکراسی ایمان دارند، شروع می شود و به همین دلیل با قدرت هر چه تمام تر باید آنان را مورد حمایت و پشتیبانی قرار داد. «برایان» در پایان سلسله مقالات خود، برای همگام شدن با غرب و هم گامی با کاروان کنونی تمدن بشر، توصیه های سه گانه ای می کند که عبارتند از:
 
١- هماهنگ شدن با اقتصاد نوین.
۲- پذیرش ایدهی برابری زن و مرد.
٣- کوشش در پیاده کردن نهادهای دموکراتیک در نظام های حکومتی (که عینا برنامه اخیر آمریکاست)(5)
 
باید اضافه کرد که کار زمینه چینی برای نظریه ی جهانی سازی و آمریکایی کردن (جهان)، در عرصه های اطلاعات یعنی اینترنت و ماهواره ها و نیز تسلط بر سازمانهای بین المللی را در بر گرفته است. چنانچه سازمانهای بین المللی به این هدف تن ندهند، بایکوت می شوند و برنامه ریزی برای تحمیل سیاست های آمریکا بر جهان، انجام می گیرد.

 

امریکا و حوادث ۱۱سپتامبر

آمریکا، از حوادث ۱۱سپتامبر (۲۰۰۱م) برای مطرح ساختن خود به عنوان قدرتی بی رقیب و مسلط بر سیاست های جهان، سوء استفاده کرده و همچنان که در کنفرانس های خانواده در قاهره، کپنهاگ، مکزیکوسیتی، پکن و جاهای دیگر دیدیم، در پی برنامه ریزی برای چیرگی و تسلط بر فرهنگ ها و ارزش های جهانیان و دخالت در نظام اجتماعی آنهاست و در این راستا و طی کنفرانس های یادشده با شعار حمایت از حقوق بشر، دخالت در امر قانون گذاری اجتماعی (کشورها) را صورت عملی بخشید.
 

پیامدهای منفی جهانی سازی

اکنون پیامدهای منفی این ایده ی ویرانگر، برای همه ی جهانیان آشکار شده است و لذا جهانی سازی را با صفات منفی بسیاری از جمله: وحشیانه، دیوانه وار و به عنوان یک دام، توصیف کرده اند. پژوهش های گوناگون به پیامدهای منفی مربوط به جهانی سازی اشاره کرده اند که تنها برخی از آنها را خاطر نشان می سازیم:
 
١- تسلط قدرت های بزرگ و روند اقتصاد جهانی و منابع تولید و مبادلات مالی و تجاری، به طوری که گفته می شود تنها ۵۰۰ شرکت فراملیتی، ۷۰درصد کل حجم تجارت جهان را بر عهده دارند و تنها ۲۰ درصد از جمعیت جهان به صورت خودکفا زندگی می کنند و ۸۰ درصد بقیه، نیازمند کمک دیگرانند.
 
درآمد آمریکا از آزادی تجارت جهانی از ابتدای تأسیس سازمان تجارت جهانی تا سال ۲۰۰۵ میلادی، بطور متوسط سالیانه کمتر از ۲۰۰ میلیارد دلار نیست حال آن که زیان های وارده بر کشورهای آفریقایی، هر سال حدود ۲۰۰ میلیارد دلار برآورد می شود.
 
۲- سلطه ی آمریکا بر ابزارها و فناوری اطلاعات.
 
٣- تحقیر کشورهای کوچک و توان رشد آنها.
 
4- دخالت در قانون گذاری های داخلی ملل دیگر، همچنان که در کنفرانسهای خانواده و غیره، شاهد آن بودیم.
 
5- شبیخون فرهنگی سراسری و کوشش در ریشه کن ساختن فرهنگ های دیگر.. و فراخوان به مقتضیات پست مدرنیسم و الغای نقش دین. در این راستا «ژاک در پدا» فیلسوف، از انحلال نهادهای دینی و آموزشی، سخن به میان آورده است.
 
٦- کاستن از نقش و اثرگذاری محافل بین المللی و بهره گیری از آنها به سود سلطه ی قدرت های بزرگ از جمله مثلا سوء استفاده از صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و دیگر سازمان ها برای اجرای سیاست های استکباری خود، چندی پیش نیز دیدیم که رئیس یک کشور غربی (ایتالیا) اعلام کرد که «ناتو» و قدرت های غربی با سوء استفاده از محافل بین المللی، بزرگ ترین ضربه را به نظم جهانی وارد کرده اند.
 
7- آلوده ساختن محیط زیست بر اثر حرص و آزی که قدرت های بزرگ، گرفتارش آمده اند.
 
۸- کار وحشتناکی در خصوص تغییر نقشه ی سیاسی مناطقی چون خلیج فارس، شمال آفریقا، روسیه و تایوان، در دستور کار است. و ای بسا در پی «سایکس پیکوی» جدیدی است. جهانی سازی، پیامدهای منفی دیگری نیز دارد که فعلا از ذکر آنها در می گذریم.


موضع امت اسلامی و اقداماتی که در برابر جهانی سازی باید انجام گیرد

پیش از بیان این اقدامات، تأکید می کنیم که نفی منفعلانه، هرگز به نتیجه ای نخواهد انجامید. در این راه باید اندیشه کرد و اقداماتی عملی و از روی حساب برای ایستادگی در برابر این یورش بزرگ جهانی، به عمل آورد. در این زمینه وظیفه داریم که با کمک و همکاری همگان، راهبردی عملی، روشن و همه جانبه تدوین کنیم و در صدد اجرای آن برآییم و در عین حال نظریه هایی که نقش جاده صاف کن این روند ویرانگر را ایفا کرده اند، رسوا سازیم. در مورد راهبرد (استراتژی) مورد بحث، نکات و اقدامات مهم از این قرارند: (در بعد جهانی).
 
1- باید جنبه های ایدئولوژیک سلطه ی آمریکا و مفهوم حقیقی مقولات مربوط به آن (از قبیل: دهکدهای جهانی، بازار آزاد، آزادی دخالت و گشایش مرزها و...) را رسوا سازیم.
۲- تسلط بازار بر سیاست باید حذف گردد.
٣- با عرضه و ارایه ی نظریهی فطرت اسلامی، به تعمیق ارزش های فطری انسان بپردازیم.
4- گفت و گوی میان ادیان هر چه بیشتر گسترش داده شود.
5- باید بر هویت های اقلیمی، هویت خلق ها و آگاهی ملل در حفظ هویت و فرهنگ خود، انگشت بگذاریم.
6- توان علمی و قدرت رشد و توسعه ی ملل، باید افزایش یابد.
۷- در راستای واگذاری آزادیها و حقوق اصیل خلقها، گام برداشته شود.
8- نهادهای بین المللی تقویت گردند و استقلال آنها تحکیم شود.
9- تنوع فرهنگی، ژرفای بیشتری بخشیده شود.
 
در چارچوب وحدت امت اسلامی، باید علاوه بر موارد فوق الذکر، به این نکات نیز توجه کنیم:
 
۱- در راستای ایجاد وحدت در مواضع اسلامی، گفت و گوی مذاهب، تعمیق یابد.
۲- در راستای تقویت نهادهای فراگیر اسلامی و فعال سازی آنها در جنبه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، گام برداشته شود.
٣- باید مطالعات منطقه ای و جهانی خود را تکامل بخشیده و با تاریخ جهان درهم آمیزی بیشتری داشته باشیم.
4- لازم است به تقویت تمامی عوامل پایداری، همکاری و وحدت از جمله مسأله ی زبان عربی و تقویت و گسترش آن بپردازیم.
5- در پژوهش ها و بررسی های دینی، اصالت و در عین حال همگامی با مقتضیات کنونی را مدنظر قرار دهیم و از اجتهاد جمعی حمایت کنیم و هر آنچه را که به ایستادگی در برابر این یورش بزرگ جهانی منجر می گردد، انجام دهیم.
٦- بر ماست که مسألهی خیزش اسلام را مورد حمایت قرار دهیم.
 
و سرانجام این که نباید فراموش کنیم که جهانی سازی عظیم و سازنده ای به موازات جهانی سازی آمریکایی، آغاز گشته که در واقع گسترش جنبه های معنوی و دینداری در میان مردم جهان و به ویژه در جهان اسلام و درک جهانی بودن این آیین است که به نوبه ی خود، امت اسلامی را امیدوار می سازد تا به جایگاه تمدنی شایسته و بایسته ی خویش، نایل آید.
 
باید تلاش کرد تا نمودهای این سمت گیری جهانی، روز به روز ریشه دارتر گردد، به عنوان مثال، می توان به این مورد اشاره کرد:
 
الف) گرایش و شیفتگی توده های جهان اسلام به دین و درخواست از علما برای دخالت مستقیم در مسایل روز و اظهار نظر در مورد آن ها.
ب) تقویت نقش سیاسی و اجتماعی کلیسا در دنیای مسیحیت و به ویژه در کشورهایی که در پی فروپاشی اتحاد شوروی، به عنوان کشورهای تازه استقلال یافته شکل گرفتند.
ج) نیرو و نفوذ معنوی بودائیسم در شکل دهی به تصمیم های اجتماعی در جنوب شرق آسیا.
د) افزایش اقبال نسبت به نظریه ها و نوشته های دینی
هـ) گرایش اخیر سازمان ملل متحد به رهبران مذهبی آن چنان که در دو کنفرانس نیویورک و بانکوک، مشهود بود و نیز گسترش چارچوب گفت و گوی میان ادیان مختلف که خود مستلزم آن است که رهبران و علمای این ادیان در جهت حمایت از این حرکت معنوی رو به گسترش، به وظایف خود عمل کنند.
 
در مجموع امید بر آن است که با عنایت حق تعالی و تعامل سازنده و تشریک مساعی بیش از پیش، رهبران فرق مختلف جهان اسلام و بسترسازی های انجام شده و پیگیری های مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، زمینه های لازم جهت رسیدن کامل به یک استراتژی فراگیر و نهادینه شده و اتخاذ موضع مشترک امت اسلامی در قبال چالش های بین المللی تحقق یابد.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- عزتی، عزت الله، ژئوپولیتیک در قرن ۲۱، ص 155.
2- مجله ى الواحة، ش 16، ص 153
3- جمیز روزناو: دنیامیسم شناخت. (متن عربی)
4- مجله ی العربی، ش 512، استاد مجدالدین خمش، ص ۳۰.
5- مجله ی المنهاج، ش ۲۲، سال ششم، ص ۲۶۸.
 
منبع: مجموعه مقالات استراتژی تقریب مذاهب اسلامی، نویسنده: دکتر مهدی مینایی، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1384ش، صص 414-399